ردپاَ
شبی خواب دیدم که کنار ساحل همراه با خدای خود قدم می زدم. بر پهنه تاریک آسمان صحنه هایی از زندگی ام را می دیدم.در هر کدام از صحنه ها دو جفت رد پا بر
روی شن دیده می شد.یکی متعلق به من ودیگری متعلق به خدا بود.
وقتی تمام قسمت ها رو دیدم وبا دقت نگاه کردم،متوجه شدم که در بعضی از قسمت ها ، فقط یک جفت رد پا دیده می شود.کمی که تأمل کردم،متوجه شدم که این قسمت
ها سخت ترین وبدترین لحظات زندگی ام بوده است.
از خدای خود پرسیدم: " خدایا توگفتی که در همه احوال ،همراه وهمدم من خواهی بود وهرگز مرا ترک نخواهی کرد.اما در سخت ترین لحظات زندگی ام آنگاه که تو را
بیشتر از هر لحظه نیاز داشتم،یک جفت رد پا بیشتر نمی بینم!چرا مرا تنها گذاشتی؟ "
خداوند به آرامی پاسخ داد: " من همیشه تو را دوست داشته ودارم وهرگز تورا تنها نخواهم گذاشت.جاهایی که فقط یک جفت رد پا دیدی،آن زمانی بوده است که من تو
رابر دوش داشتم."
معرفی خود
بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 2
بازدید کل: 125927
تعداد مطالب: 51
به راحتی دریافت کنید
Haniye562@gmail.COM
shahtor.ir با افتخار طراحی شده توسط